سلام . اين هم كامنت اصلي : اون لينک رو اصلاح کردم . همونجا واسه دانشطلب هم گذاشتم . اگه باز هم کار نکرد ، لينک موبوط بود به سرمقاله روز 28 فروردين . از لطفتون ممنونم . البته اين طور ها هم که شما مي گيد نيست . ولي چشم . اطاعت امر مي کنم . در مورد نوشته تان هم مطلب خوبي نوشتيد ( در باره اين پست کاري جز تائييد نميشه کرد !!! ) ولي مسئله اين جاست که ما با کدام بلندگو مي توانيم اين سخنان حق را به گوش آنان که بايد برسانيم ؟ البته حق است که متاسفانه در داخل کشور هم هستند افرادي که نوعي دلدادگي به غرب در وجودشان نشسته که البته نه جمعيتشان زياد است و نه حقيقتا اعتقاد قلبي شان چنين است . اما بايد گفت تا فراموش نشود .
من هم در باره آقاي شرفي به شدت متاثر شدم . همان روز که وارد تهران شد من از چهره خسته اش خواندم چه بر سرش آمده بعد هم که ديدم بيش از يک هفته خبري از ايشان نيست و نه مصاحبه اي نه چيزي حدث دم که بستري شده . خدا به ايشان هم در دنيا و هم در عقبا نيکي عطا نمايد . ولي اين جاست که دلم به شدت براي آقاي عسگري مي سوزد . او که مطمئنا جائي در غرب است . تنها و غريبانه و مطمئنا به دليل سابقه کاريش بيشتر تحت شکنجه قرار خواهد گرفت و شواهد نشان مي دهد هنوز ذره اي از استقامت ايشان کم نشده و مردانه ايستاده . خدا به ايشان هم آرامش عنايت کند هم استقامت مردانه . هر چند اگر هم تحملش تمام شود حرجي بر ايشان نيست . ولي اميد واررم خدا ياريش کند .
به اميد آسمان آبي فردا ...