• وبلاگ : تابلو
  • يادداشت : پيشگويي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    جالب بودااااا البته اولاش!

    سلام عليكمممم آقا مهردادِ عزيزِ خودمون

    آث اول داشت تك مي شد كه ييهو جريان داستان لو رفت ولي 99.99% جواب مي ده، مخصوصا اونجايي كه مي رسه به، اممم، ‏مي رسه به از دست دادن عزيزمون...

    البته يه نيمچه هم يادم افتاد به كتاب "خدا بود و ديگر هيچ نبود" كه چرا شهيد دكتر چمران از مرگ نمي ترسيده؟ جداً چرا؟

    ديشب اينجا-البته قبل از خوندن داستان- فيوز پريد، توي تاريكي ‏با 10 تا بسم الله الرحمن الرحيم(از ترس بود فكر كنم) رفتم پاي جعبه فيوز،‏ولي بعضيا از مرگ نمي ترسن چه برسه تاريكي!

    به هر حال زيبا بود، تونستي از مرگ باز هم بنويس، به خصوص از وحشت روز قيامت، بلكه ترسيديمو آدم شديم.

    زنده باشي

    يا علي

    جالب بود.

    موفق باشيد.

    + مجتبي 

    واقعا حوصلم نشد

    دگه

    به روزم